دانلود نمایشنامه صوتی ادیپوس شهریار
تقدیر چنین مقرر کردهاست که ادیپ شهریار جویا و پویا و پرتکاپو، پدر خود را بکشد و با مادر خویش هم بستر شود. فرمانی است ظالمانه و دوزخی. این حکم را پدر و مادر ادیب دریافتهاند و برای گریختن از آن ادیپ کودک را به چوپانی میسپارند که جانش را بگیرد. اما اگر ریختن خون طفلی بر پدر و مادر دشوار میآید، بر چوپان ساده دل نیز آسان نیست؛ بر لبخند معصومانهٔ کودک رقت میآورد و او را به چوپانی دیگر از دیار «کرنت» میسپارد. شبان دوم او را نزد شاه کشور خرده میبرد و کودک در دربار این شاه بزرگ میشود. ادیب دردوران جوانی به وسیلهٔ هاتفان از سرنوشت خود آگاه میشود و چون پدر خوانده و مادر خواندهاش را پدر و مادر حقیقی خود میپندارد، برای گریز از سرنوشت از دیار آنان میگریزد. در راه به گردونهٔ پیرمردی میرسد و پس از گفتگو مختصر، پیرمرد را (که پدر واقعی او بوده) میکشد و به سوی شهر «تب» پیش میتازد بر دروازهٔ این شهر از دیرگاه ابوالهولی است که از مردمان معمائی میپرسد و چون آنان در پاسخ در میمانند طعمهٔ مرگ میشوند. ادیب معمای ابوالهول (نماینده تقدیر) را فاتحانه جواب میگوید و ابوالهول مقهور بر خاک میافتد. ساکنان شهر تب به پاس این گرهگشائی، شهریاری دیار خود را به ادیپ میبخشند و دست ملکهی شهر (مادر ادیپ را در دست او میگذارند. پس از سالها فرمانروائی مرگ و طاعون بر این شهر فرود میآید و چون ادیب سبب این فاجعه را از معبد کاهنان آپولو میپرسد، پاسخ میشنود که گناهکار باید از میانه برخیزد، گناهکاری که پدر خود را کشته و با مادر، همبستر شدهاست ادیپ در جستجوی این گناهکار پلید پس از ماجرائی که در نمایشنامه باید در سرانجام به خود میرسد و چشمهای جهان بین خویش را بر میکند.